خاطرات هرگاه به یادم افتادی.....به اسمان نگاه کن.....من انجا نیستم.....زیر خاکم....با خدایم حرف بزن
| ||
|
باران بهانه بود تا تو زیر چتر من و کنار دستان سردم تا انتهای کوچه بیایی.
کنار دستان گرمت در انتهای کوچه ایستادم و ارام زمزمه کردم:به خدا دوستت دارم.وگفتم بغض بزرگترین اعتراضه که اگه بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه!به تو التماس میکنم نرو
تو ازم پرسیدی :چون دوستت دارم به تو نیازمندم یا چون به تو نیازمندم دوستت دارم و من خندیدم و گفتم
چون دوستت دارم بی نیاز ترینم
تو با اندوه به من نگاه کردی و گفتی:اما حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه است
و تو ان شب مرا در انتهای کوچه تنها گذاشتی و من به این پی بردم
قشنگی باران به این است که هر چه قدر زیرش گریه کنند هیچ کسی نمی فهمد
http://www.roozgozar.com نظرات شما عزیزان:
سلام نمیکنم چون دختری ولی شما ددخترا از رو نمیرید وایییی
چی هستید شما جوجه ههههههه پاسخ:ببین بچه مردم چه قدر دیوونس که واسه خودش میگه واسه خودش میخنده
و چه لذتی است در تنهایی باور نداری از خدا بپرس .......... سلوووووووووووووم چقدر بامزه حرف میزنی .......
سلام
هههه هههه زیر بارون موند خب کمکش میکردی
سلام
مطالبت درباره عشق زیباست ولی من ضد دخترم اگه دلت خاست میدونی کجا پیدام کنی.. |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |