خاطرات هرگاه به یادم افتادی.....به اسمان نگاه کن.....من انجا نیستم.....زیر خاکم....با خدایم حرف بزن
| ||
|
تمامی گناهان ، نهانی صورت می گیرد. آن لحظه ای که درک کنیم خداوند حق بر افکار ما گواه است ، شاید رها و آزاد شویم. مهاتما گاندی
شنبه:
نظر یادتون نررررررررررررررررررره
ژاپن: بشدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد
با عصبانیت برین جلوش و تو چشاش زل بزنین و بگین چیه به من خیره شدی؟
پیغام گیر تلفن مادربزرگ ها و پدربزرگ
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:
اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید. اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید. اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید. اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید. اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید. اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید. اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید. اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید. اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید. اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید، بگویید، ما داریم گوش می کنیم ...
مرکز آموزش بزرگسالان
13
اعتراضات یک کوچولوی معترض
آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی پیاز خورده ی غیر
1
تابدان جا رسید دانش من که بدانم همی را که نادانم 2 یا به اندازه ی ارزوهایت تلاش کن یا مجبور میشوی به اندازه ی تلاشت ارزو کنی 3 بعضی ها فکر می کنند میتوانند دنیا را تغییر دهند ولی احتمال انکه دنیا انها را تغییر دهد بیشتر است 4 انسان های قوی همیشه پیروز نمیشوند ولی انسان های پیروز همیشه قویند 5 از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر یادگاری که در این گنبد دوار بماند 6 روزی شاگردی از استادش پرسید عشق یعنی چی؟استاد گفت به جنگل برو و بلندترین درخت را برای من بیاور وتو بعد از عبور از هر ترختی حق بازگشت نداری شاگرد به جنگل رفت و به هر درختی که رسید گفت شاید بعدی بلندتر باشد و از ان گذشت و در پایان هیچ نیافت استاد گفت عشق یعنی این.شاگرد گفت ازدواج یعنی چی؟استاد گفت به مزرعه برو و بهترین خوشه ی گندم را بیاور این بار شاگرد با خاطره ی قبلی اولین خوشه ای را که دید باخود اورد واستاد گفت ازدواج یعنی این!!!!!!!!
7 در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای سوختم از اشنایان ای خوشا بیگانه ای 8 اگر در زندگی ات جرئت عاشق بودن نداری لااقل شعور معشوقه بودن را داشته باش 9 تا از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد 10 نزدیک عید بود و همه ی مردم مشغول بودند دخترک پشت مغازه ی عروسک فروشی ایستاده بود و داشت به عروسک نه چندان گرانی نگاه میکرد اما میدانست که نمی تواند ان را بخرد.زنی از کنار ان رد شد و چند دقیقه بعد برگشت و عروسک را دست دخترک داد و گفت این هم از ان عروسکی که تو می خواستی.دخترک خندان گفت این مال من است؟ان زن گفت اره.دخترک گفت خانم شما خدا هستید/ زن گفت نه دخترم من بنده ی خدا هستم دخترک گفت:کفتم با خدا یک نسبتی دارید
سلام.من مریم هستم و تازه توی لوکس بلاگ شروع به وبلاگ نویسی کردم.راستش من قبلا تو بلاگدون یک وبلاگ با همین اسم و همین مطالب داشتم اما نمیدونم چرا بلاگدون یک دفعه ای فیلتر شد و من دیگه به وبلاگم دسترسی ندارم واسه همین اینجا را برای وبلاگ نویسی انتخاب کردم و میخوام کم کم همه ی مطالب وبلاگ قبلی ام را به اینجا منتقل کنم امیدوارم از اینجا هم مثل بلاگدون راضی باشم و با نظراتتون من را راهنمایی کنید.نمیدونم دوباره بلاگدون باز میشه یا نه اما ما دیگه به سایت های فیلتر شده حسابی عادت کردیم!!!!! |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |